سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند کیست؟ ـ : آنکه از حرامها دوری کند . [امام علی علیه السلام ـ هنگامی که از او پرسیده شد]
 
یکشنبه 86 آذر 4 , ساعت 10:41 صبح

بنام خدا
بیاد مهدی (عج)

ملا : محسن جان....
محسن : بله جناب ملا...
ملا : محمد را پیدایش کن و بگو بیاد پیش من کارش دارم... فقط خیلی زود...
محسن : چشم جناب ملا....

محسن : رضا محمد را ندیدی؟؟؟
رضا : چرا.... همین الان از همین ور داشت با مصطفی میرفت... اگه بدوی میرسی بش...
محسن : دست درد نکونه...

محسن : محمد.... هی محمد صبر کون.... ملا کارید داره.... صبر کون...
محمد : چیه؟؟؟ چه خبرده؟؟؟ زمین و گذاشتی رو سرت... همه عالم و آدم خبر دار شدند... خوب... ملا کاریم داره که داره... این همه دادوبی داد نداره که.... حالا میرم.... دکی هش از دستی شوما...
محسن : آخه نیمیدونی چقده عصبانی بود... خیلی از دست عصبانی بود...

محمد: تق... تق... جناب ملا اجازه هست؟؟؟
ملا : بفرمایید...
محمد : سلام... مثل اینکه فرتاده بودید پی من... امری بود؟؟؟ در خدمتم...
ملا : کار خاصی که نبود... فقط میخواهم دو کلمه باهات صحبت کنم و بعد اگه حرفام ثابت شد توبیخت کنم...
محمد : توبیخ؟؟؟ برای چی جناب ملا؟؟؟ مگه چی شده؟؟؟
ملا : حالا بشین تا مثل دو تا مرد باهم حرف بزنیم... سریع میرم سراغ اصل مطلب...
بگو ببینم چرا درب مکتب خونه را بسته ای و نمیذاری کسی استفاده کنه؟؟؟
محمد : من؟؟؟ من درب مکتب خونه را بسته ام؟؟؟ تکذیب میکنم جناب ملا...
ملا : تکذیب نکن... دفاع کن... اونجوری که به من اطلاع دادند الان حدود دو ماه است که مکتب خونه را تعطیل کرده ای... چرا؟؟؟
محمد : راستش تعطیل که نکردم... درب هم باز بوده... فقط.... فقط یه کم سرم شلوغ بوده.... شما که میدونید وضعیت منو... درس و مشق از یک طرف... کار و زندگی و خانواده هم از طرف دیگه... تازه این مسئولیت دربونی شده غوز بالا غوز... (نمیدونم غوز با کدوم غ - ق است)
ملا : همه این حرفایی که میزنی درسته... منم قبول دارم... ولی یادت نره : آدمی موفقه که بتونه برنامه ریزی داشته باشه.... منم میدونم که تو میتونی.... پس بهونه گیری ها را بذار کنار و همه کارهاتو به خوبی انجام بده... ولی اگه مسئله دیگری هست که نمیخواهی این کار را بکنی بگو تا تنبیه و توبیخت کنم...
محمد : راستش.... مسئله خاصی که نیست... ولی....
ملا : ولی چی؟؟؟
محمد : چند وقتیه انگیزه سابق را ندارم.... یه جورایی زندگی برام تکراری شده... (درس - کار - تفریح - دربونی و .....)
ملا : آهان... پس اینو بگو... اصل مطلب همینه...
ببین محمد جان... تو خودت میدونی که من همه این بچه های مکتب خونه را مثل فرزندان خودم دوست دارم... پس اگه یه حرفی میزنم از روی دوستی است...
امروزه تو این دنیای جدید و با این پیشرفت علم اکثر مردم مشکل تو را دارند... (بی انگیزگی و تکراری بودن زندگی)
ببین عزیز جان....
منشا این مشکل بر میگردد به یک کلمه....

 هدف

آدم ها در زندگی سه دسته اند...:
1. دسته اول هدف ندارند... که معلومه باید چه کار کنند...
2. دسته دوم هدف دارند ولی هدف های غیر عادی و غیر متعارف... اینجور از آدم ها بعد از یه مدتی یادشون میره و هدفشون را فراموش میکنند چون هدفشون رویایی بوده...
3. دسته سوم هدف دارند ولی اون هدفی را که انتخاب کرده اند براشون ارزش نداره... به قول معروف باید هدف برات مقدس و ارزشمند باشه به اندازه ای که براش جون بدی... که اکثر مردم جزء این دسته اند... (هدف هاشون براشون ارزش نداره)
4. و اما دسته چهارم... دسته ای هستند که هدف دارند و هدفشون هم براشون ارزشمند و مقدسه.... افرادی که توی این دسته قرار میگیرند همگی موفق نمیشوند... تو هم جزء این دسته ای....

محمد : چرا موفق نمیشوند؟؟؟ اینها که هم هدف دارند و هم هدف براشون ارزش داره...

ملا : میدونی چرا؟؟؟
به چند دلیل....
1. نداشتن الگو
2. باور نداشتن خود و توانایی های خود
3. ندانستن راه و روش و مسیر صحیح برای رسیدن به اون هدف....
4. و اما مهمترین دلیل میتونه نداشتن پشتکار و اراده و صبر باشه.... (که اکثر افراد اینجا دچار مشکل میشوند)

اونجوری که من میدونم تو هدف داری ، هدفتم انشاء الله برات مقدسه... راه را هم که بالاخره میتونی از اهل فن بپرسی بهت بگن... فقط اون اراده و صبر را نداری... برو روی این موضوع کار کن...

محمد : انشاء الله... فقط باید شما هم قول بدید که دعا کنید موفق بشم...
ملا : انشاء الله موفق میشویم.... حالا برو و درب مکتب خونه را تا آخر آخر باز کن....
محمد : چشم.... الان میروم و درب را باز باز میکنم....... با اجازه....
ملا : التماس دعا... یا علی


دوشنبه 86 مهر 23 , ساعت 10:42 صبح

بنام خدا
بیاد مهدی (عج)

سلام به همه ی بروبچ مکتبی....

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

در ابتدا تبریک میگم عید سعید فطر را به همه ی بروبچ خوب مکتب خونه و امیدوارم به فضل الهی تونسته باشید از این فرصت 30 روزه نهایت استفاده را برده باشید...
امروز اولین روز درسی ما و شما بعد از ماه مبارک رمضان است... و در واقع ما از امروز کار را به صورت جدی شروع میکنیم...
اما قبل از اینکه بریم سراغ درس و بحث اجازه بدید یه مقدمه ای را بهتون بگم:

اصولاً آدم ها در مواجهه با یک محیط جدید 3 دسته میشوند...
گروه اول افراط میکنند... مثلاً فردی اصلاً تا به حال لب به سیگار نزده است... ولی وقتی با یک گروه سیگاری برخورد میکنه دو برابر اونها سیگار میکشه... ویا مثلاً افرادی به خارج از کشور میروند وقتی وضع بی حجابی اونجا را میبینند اونها افراط میکنند و اصلاً لخت رفت و آمد میکنند... یکی از دوستان تعریف میکرد میگفت : رفته بودیم کانادا برای ادامه تحصیل... خانم های اونجا به ندرت از لوازم آرایشی استفاده میکنند و شاید فقط برای یکسری جاهای خاص استفاده کنند... برای ما جالب بود که 90 درصد خانم هایی که خود را روزانه آرایش میکردند ایرانی بودند...

و اما گروه دوم کسانی هستند که همرنگ جماعت میشوند... به قول معروف : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو...

گروه سوم هم کسانی هستند که برعکس محیط عمل میکنند... به قول معروف ساز مخالف میزنند و میخواهند متفاوت باشند...

اما اینها را گفتم تا یه نتیجه گیری در مورد ماه رمضون بکنم...
فرض کنید شما رفته اید مکه.... (انشاءالله)
اونجا شما مجبورید نمازهایتان را اول وقت بخوانید... یا همین ماه رمضون... شما مجبور بودید روزه بگیرید... وخیلی هم خوبه و ثواب هم داره...
ولی میدونید چی از همه بهتره؟؟؟ و خدا از کدوم عبادت بیشتر خوشش میاد؟؟؟
خدا از اون عبادتی خوشش میاد که شما در یه جایی باشید که هیچ کس به یاد خدا نیست ولی شما به یادش باشید...
مثلا ظهر که اذان میگن هرکسی به فکر انجام یه کاریست... یه کسی میره تا ناهار بخوره... یکی میره تا بخوابد... یکی سر کارش است و....
ولی شما بلند شید و نمازتون را اول وقت بخونید...
خیلی حال میده...
یادم میاد چند سال پیش خسته بودیم ، بسیار خسته... تازه از راه طولانی سفر به خانه رسیده بودیم. داشتند اذان می گفتند...
گفتم : خیلی خسته ایم ، استراحتی بکنیم و بعد نماز بخوانیم ، آخه آدم که خسته باشه نمی فهمه چی داره میگه تو نماز...
گفت: میدونی حالا چی حال میده؟
گفتم : یه خواب آرام و عمیق...
گفت نه! الان که خستگی از سرتا پامون میباره ، الان که نای بلند شدن از زمین را هم نداریم ، الان که این بدن فقط و فقط به استراحت فکر میکنه ، نمی دونی چقدر لذت بخشه که با همه ی این خستگی ها ، جلوی چشم محبوبت خودنمایی کنی...
گفتم : یعنی چه؟
گفت: یعنی به محبوبت بفهمونی که چقدر عاشقشی...
گفتم : چه جوری؟
گفت : نمی دونی چه لذتی می بره وقتی ببینه تو با نهایت خستگی و با این بی رمقی بلند شدی و به طرفش میری...
و بعد بلند شد ، وضوئی گرفت و ایستاد به نماز...
و من در این فکر غوطه ور ماندم که چرا من عاشق نیستم و عجب قواعدی داره این دنیای عاشقی...

بیایید حالا که ماه رمضون تموم شده ما خدا را فراموش نکنیم و همواره به یادش باشیم در همه جا و همه حال....

             

واما بریم سراغ درس...
خوب تا کجا درس داده بودیم؟؟؟

 


شنبه 86 شهریور 24 , ساعت 9:57 صبح

بنام خدا
بیاد مهدی (عج)

زود بیان دیگه... الان میادا...
چیه؟؟؟ مگه چه خبره؟؟؟
ملا گفته همه جمع بشن تو حیاط میخواد دو کلمه حرف بزنه...
باشه الان میایم...
آقایون ساکت... ملا اومد...

سلام به همه ی علم آموزان مکتب خانه المهدی (عج)...
امروز خواستم دور هم جمع بشیم تا یکسری تغییرات را به اطلاعتون برسونم و دو کلمه هم باهاتون دردودل کنم...
همانطور که میدونید با شروع ماه رمضان ساعت شروع و پایان کلاس ها یکسری تغییراتی میکنه...
از فردا صبح ها ساعت 7 کلاس ها شروع میشه و راس ساعت 30 / 11 دقیقه هم کلاسها تمام میشه...
با این کار فکر کنم هم خدا راضی باشه هم شما بندگان خدا...
چون خیلی ها دوست دارند در این ایام به عبادت و نماز و دعا بروند...
ضمناً بعدازظهرها هم کلاس نداریم که بچه ها بتونند هم استراحت کنند و هم به والدینشان کمک کنند....

و اما یک موضوع مهم پیش اومده که شما هم باید بدانید :
مهمان داریم...
باید مکتب خانه را مرتب کنید. زشتی ها را دور بریزید...
هر قدر مهمان را دوست دارید ، به همان اندازه برایش مهیا شوید. این رسم مهمان نوازی و پذیرایی ماست.
این رسم زیبا در کائنات و آسمان ها نیز وجود دارد اما زیباتر.
خداوند که آموزگار تمامی معرفت هاست چگونه مهمان نوازی می کند؟
خدای مهربان خلق عظیمی کرد و مخلوقش را انسان نامید ، او را خلیفه ی خود بر زمین قرار داد و به او ماموریت داد تا در زمین کارهایی عظیم کند.
اما این خلق شده ی برتر در زمین خطا کرد و در هر خطا حضور پروردگارش را حس نکرد ولی اون پروردگاری که مهربان است و پوشاننده ی خطا هر بار فرصتی را به بندگانش عطا کرد تا به درگاه او روی آورده و طلب بخشش و عفو کنند.
یکی از این گرانقدرترین فرصت ها رمضان است.
و حال رمضان باز آمده است و مهمانی آغاز شده است.
در این مهمانی طعام های بی ارزش دنیوی را منع کرده اند و هر کار غیر خدایی را تعطیل کرده اند.
عطر معنویت پاشیده اند و گل عشق آویخته اند.
رمز و راز میان عاشق و معشوق جز کلام حق و قرائت قرآن نیست.
خداوند عالمیان میزبان و بندگان مهمان.
تابلویی بر سردر مجلس زده اند «ماه خدا،ماه برکت و رحمت و مغفرت»

بدبخت آن بنده ای است که در این بزم آماده که همه چیز برای به رنگ خدا شدن مهیاست خود را از بخشش الهی محروم کند.

بچه ها میخوام دو کلمه حرف خودمونی باهاتون بزنم به دور از رابطه ی استاد و شاگردی...
تو رو خدا از این فرصت 30 روزه استفاده کنید...
بندگان خدا اگر بخواهند انسان خوب و کامل بشوند باید از این ماه استفاده کنند...
خودمونی بگم : انسان هرچه قدر بخواهد خوب شود تو این یک ماه میشود بعد از این ماه دیگه فایده نداره...
در واقع بعد از این ماه هر چه قدر هم زور بزنید فایده نداره...
تو این ماه شیطون هم نیست و دیگه بهونه ای هم نداریم...
پس بیایید................................


سه شنبه 86 شهریور 6 , ساعت 8:6 صبح

بنام خدا
بیاد مهدی (عج)

بِچا پس یالایند ، چی کار میکنین؟؟؟ دیر میشه وا...

مصطفی چه خِبِرده؟؟؟ تو که ما را کُشتی؟؟؟ نترس دیر نمیشه.... از حالا تا شب یه عالمه وقت داریم...

من که رفتم دم در ، شمام هر وقت آماده شدین بیان...

به ، سلام آقا مصطفی... می بینم که شال و کلا کردی و میخوای بری؟؟؟ کجا به سلامتی؟؟؟؟

با اجازه علی آقای گل با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم امسال نیمه شعبان بریم و آدرس آقا امام زمان (عج) را پیدا کنیم....

آفرین به شما بچه های خوب... خوب چه جوری؟؟؟

چه جوری شو نمی دونیم... حالا میریم تو بیابونی ، دشتی ، کوهی ، صحرایی.......

اگه پیدا نشد چی؟؟؟ یعنی امام زمان (عج) نیست؟؟؟

نه... اگه پیدا نشد میریم سراغ بزرگان و علما و از اونها می پرسیم... اول هم می آییم سراغ ملا.....

انشاءالله که موفق باشید... اگه آقا را دیدید سلام من را هم بهشون برسونید....

بچه ها بریم.... (ببینم رضا آب آوردی؟؟؟ خرما چی؟؟؟...............................)

 

اُه اُه اُه.... خسته شدیم.... مصطفی دیدی گفتم فایده نداره.... اصلاً ما از همون اولش باید میرفتیم سراغ ملا.... حالا هم تا هوا تاریک نشده بیان بریم پیش ملا...

 

با اجازه؟؟؟ سلام ملا.... سلام.... سلام ملا..................

علیک سلام بچه های خوب.... از این طرفا؟؟؟ اتفاقی افتاده؟؟؟

اتفاق که نه... فقط یه سوال داشتیم... ما صبح تا حالا تو بیابون و دشت و صحرا و هرجایی که فکرش را بکنید داریم دنبال آدرس امام زمان (عج) میگردیم ولی هیچ نشونه ای پیدا نکردیم...

به نظر شما آدرس امام زمان (عج) کجاست؟

اگر منظورتون از آدرس همین آدرسهای معمولی است که نمی دانم. بهتره بگیم حقیقت امام زمان (عج) کجاست. برای یافتن حقیقت امام باید ابتدا ببینیم چرا ما خلق شده ایم. چرا امامان و ائمه (ع) خلق شده اند؟ هدف از خلقت ما و آنها چیست؟ اگر بخواهیم خیلی مختصر به این سوال ها پاسخ دهیم میتوان گفت: مقصد و هدف همه خلقت (امامان ، معصومین ،  ما و...) رسیدن به ذات خداوند است. حال ما بندگان عادی برای رسیدن به ذات خداوند نیاز به رابط و راهنما داریم. اهلبت (ع) و پیامبران رابط های ما هستند نه مقصد ما.

امام زمان (عج) و اهلبت (ع) آئینه ی تمام نمای خداوند هستند. ما باید به آنها متصل بشویم تا به مقصد برسیم.

آیا حتماً باید امام زمان را دید؟ آیا برای رسیدن به مقصد لازمه رابط ها را ببینیم؟

بایدی در کار نیست ، جایی نداریم که حتماً باید ائمه و معصومین را دید. شما باید اول مسیرتون رو مشخص کنید و در آن مسیر قرار بگیرید اونوقت اگر صلاح باشد خودشون نشانمان میدهند ، خیلی ها هم ندیده به مقصد رسیدند.

آیا با دیدن امام زمان (ع) تغییری در ما حاصل میشود؟

تنها با دیدن تغییری حاصل نمی شود ، چون خیلی ها بودند که پیامبر (ص) و ائمه را میدیدند ولی در آخر عاقبت به خیر نشدند. مقصد و هدف از خلقت دیدن امام نیست.

و اما سوال آخر: آیا باید دعا کنیم که آقا را ببینیم یا نه؟

ما باید دعا کنیم که آقا را ببینیم ولی نباید مقصد و هدف را گم کنیم. فقط نباید به دنبال دیدن باشیم چون در صورت دیدن همه چیز برایمان تمام میشود.

ملاک رسیدن به جسم آقا نیست ، ملاک رسیدن به حقیقت و هدف است ، البته به واسطه آقا.

                         


سه شنبه 86 مرداد 23 , ساعت 8:50 صبح

بنام خدا

بیاد مهدی (عج)

بچا ساکت ملا اومد..........

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

بشینید بچه ها....

با نام و یاد خدا درس امروز رو شروع میکنیم ولی قبل از اینکه وارد بحث امروز بشیم میخواستم سه تا دوست جدید را بهتون معرفی کنم...

بیایید داخل.............

سلام...

علیک سلام بچه های خوب...

خودتون رو معرفی کنید و برید کنار دوستاتون بشینید....

من رجبعلی هستم...

منم شعبانعلی هستم....

منم رمضانعلی هستم...

بشینید بچه ها... 

رجبلی کوجا بوده ی؟؟؟

چیطوری شعبونی؟؟؟ بیتر شده ی؟؟؟

هِی رمضون صب اذون خرا وخیزون؟؟؟؟

(هه هه هه هه.................................) 

چه خبرتونه؟؟؟؟

یه لحظه هم نمیشه آزادتون گذاشت؟؟؟؟

به چی میخندید؟؟؟

من که چیز خنده داری نمیبینم؟؟؟ 

اجازه ملا ، اجازه؟؟؟ اینها دارن به من و اسم من میخندند....

آخه به من میگن رمضون خرا وخیزون...

 واقعاً که آبروی هرچی بچه مکتبیه بردید...

میدونید داشتم به چی فکر میکردم؟؟؟

داشتم به اسمهای این سه دوست جدید فکر میکردم که چقدر پدر و مادر خوش سلیقه ای دارند که چنین اسم هایی براشون انتخاب کردند...

رجبعلی ، شعبانعلی ، رمضانعلی.....

نام سه تا از بهترین ماه های قمری...

داشتم به این فکر میکردم که امروز یکی از این ماهها تمام میشه و ما وارد ماه بعدی میشیم...

به این فکر میکردم که از این ماه (رجب) چه استفاده ای کرده ام؟؟؟ ماهی به این بزرگی و عظمت...

با روزهای زیبایی که داشت... با شب آرزوهایی که داشت... با ایام البیض... با مراسم زیبای اعتکافش... با اعمال ام داوود و با آخرین شب جمعه ی این ماه.....

واقعا چقدر استفاده کردم؟؟؟

به این فکر میکردم که وقتی شعبان میاد با خودش بوی ماه رمضون رو هم میاره....

و ما همچنان.................................

     

 

 


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ